اسد الله علم در خاطرات خود روحیه محمدرضا شاه را اینگونه توصیف می‌کند: «همان‌گونه که خدا یکی است، شاه هم یکی است. هر قدر زیر دستانش بیشتر تحقیر شوند، او بیشتر خوشش می‌آید.»(1)

شاه حتی وزیران خود را «الاغ‌هایی» می‌نامید که به «دردی» نمی‌خوردند.(2)

او برای هر یک از زیر دستان خود نامی تحقیر آمیز گذاشته بود و در دربار آن‌ها را با این نام‌ها صدا می‌زدند.

شاه عقل منفصل خود و دوست دوران کودکی و نوکر وفادار خود یعنی ژنرال حسین فردوست را «خردوست» صدا می‌کرد و نوکری مانند ارتشبد نعمت‌الله نصیری را که به خاطر شاه دست به هر جنایتی می‌زد، «نعمت خرگردن» صدا می‌زد.(3) ملکه مادر علت انتخاب این نام را برای نصیری داشتن «گردن کلفتی مثل خر » می‌دانست.(4)

ارتشبد عباس قرباغی، رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی ایران، با آن همه عظمت، در دربار «عباس پشکل» خوانده می‌شد.(5)

روش دیگر تحقیر که شاه از آن لذت می‌برد، دلقک بازی بود. شاه از محمود حاجبی رئیس فدراسیون تنیس روی میز و همنشین ثابت خود در قمار می‌خواست که « صدای خر در بیاورد. حاجبی با استادی تمام عرعر می‌کرد و حاضرین از خنده روده بر می‌شدند.»(6)

فریده دیبا، در یک مهمانی که در کاخ شمس برگزار شده بود، قلی ناصری"دلقک معروف دربار" « با تقلید صدا و حرکات هویدا سنگ تمام گذاشت و به خصوص حرف‌هایی را زد و اداهای زنانه ای را در آورد که مخنث بودن هویدا را نشان می‌داد. شاه و میهمانان فوق‌العاده شاد شدند و خیلی زیاد خندیدند...هویدا رنگش سفید شده بود و بیچاره مثل کسی که برق او را گرفته باشد خشک و بی‌حرکت در جایش میخکوب شده بود.»(7)

______________________________________________________

1. گفتگوهای من با شاه: خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم، جلد دوم، ص‌526

2. همان ص 657

3. فریده دیبا ص 272

4. تاج‌ الملوک آیرملو پهلوی، خاطرات ملکه پهلوی، انتشارات به آفرین، تهران 1380، ص 387

5. همان ص 384

6. احمدعلی انصاری، پس از سقوط، ص 55

7. فریده دیبا، پیشین، صص 116-117